غذاهاي محلي و سنتي يكي از مهم ترين جاذبه هاي اجتماعي به شمار مي روند. تقريبا همه انواع خوراك ها در اين استان تهيه و طبخ مي شود ولي متداول ترين غذا انواع كباب گوشت است كه نوع خاصي از آن به كباب بختياري شهرت دارد و دربين گردشگران منطقه از محبوبيت زيادي برخوردار است. كباب بختياري از فيله گوسفند، سينه مرغ، فلفل دلمهاي، پياز متوسط، روغن زيتون، پودر سير و زعفران تهيه مي شود. گوشت مرغ و گوسفند را با روغن زيتون و پياز مخلوط ميكنند، با زعفران آغشته نموده و سپس يك تكه فيله گوسفند، يك تكه فلفل، يك تكه مرغ و يك تكه پياز را در سيخ مي گذارند و روي آتش كباب مي كنند. اين غذا از خوشمزه ترين غذاهاي استان چهارمحال و بختياري بوده و شهرت زيادي دارد.
برخي ديگر از انواع غذاهاي استان چهارمحال و بختياري به شرح زير هستند:
كال جوش يا كله جوش: غذايي است كه براي پختن آن ابتدا كشك را ميسايند و در آب ريخته و حرارت ميدهند. سپس در ظرف ديگري پياز سرخ ميكنند و سپس پيازهاي خرد شده را درون كشك حرارت داده شده؛ ريخته و غذا را آماده ميكنند.
پرورد دوغ: اين غذا شامل سبزي آش، برنج، دوغ، آرد و پياز داغ است. سبزي آش را بعد از شستن و خرد كردن ميپزند، سپس برنج و دوغ را به آن اضافه ميكنند بعد كه برنج پخته شد كمي آرد را در آب حل كرده و به آن ميافزايند تا آب آش به صورت غليظ درآيد و پياز داغ را هم اضافه ميكنند.
اُماج: نوعي غذاي محلي ديگر است كه در آن سبزي آش، آرد الك شده، پياز داغ، عدس و سبزي آش را كه بيش تر اسفناج است، ميپزند. آرد را كمي خيس كرده و از الك رد ميكنند تا به صورت گلولههاي ريز درآيد سپس كمي در آفتاب ميگذارند و بعد اين آرد الك شده را همراه عدس و سبزي و پياز داغ ميپزند.
كاچي شير: غذاي ديگري است كه بيش تر خانوادههاي دام دار تهيه مي كنند كه عبارت است از آرد و شير كه آرد را كمي تفت ميدهند و سپس شير را اضافه ميكنند.
خاله بيبي: عبارت است از رشته (يا ماكاروني)، شير و نمك كه بعد از جوشيدن شير، رشته را در داخل آن ميريزند تا خوب بپزد كه در مواقع خاصي پخته ميشود.
فتير: فتير نوعي شيريني است كه در همه جا پخته ميشود. مواد آن تخممرغ، شير، شكر، روغن، آرد، مواد معطر شيريني است.
آگِردَگ: اين شيريني همان مواد فتير را دارد با اين تفاوت كه كمي شيرينتر است. و بعد از ور آمدن خمير آن را به اشكال دل خواه درآورده و در روغن سرخ ميكنند كه اين شيريني را در مناسبتهاي مختلف تهيه ميكنند. مثلاً زماني كه طفلي دندان در ميآورد يا بخواهند به جا خالي دختري بعد از ازدواج بروند.
آب ترشي: نوعي چاشني است كه با دانههاي انار درست ميشود و مخصوص مراسم عزاداري است.
آش مصطفي: براي پختن آش مصطفي برنج و حبوبات را پخته و سبزي آش را به آن اضافه ميكنند و در آخر كشك را به آن اضافه كرده و هم ميزنندتا بريده بريده نشود و پياز داغ و نعناء داغ را روي آن ميريزند و اضافه ميكنند. مواد آن برنج، نخود و لوبيا و عدس، سبزي آش، پياز داغ، نعناء داغ است.
دَم پُخت با كشمش يا گوشت: غذاي ديگري است كه كشمش يا گوشت را سرخ كرده با پياز و برنج به آن اضافه ميكنند و پس از آماده شدن مصرف مي كنند.
آبگوشت محلي: غذاي ديگري است كه در آن لوبيا، گوشت،پياز، سيبزميني و برنج مواد اصلي اين غذا را تشكيل مي دهند.
كوفته: نوعي غذا است كه با گوشت گوساله درست ميشود و تره و پياز و برنج پخته را به هم اضافه كرده و ميكوبند و با پياز داغ آن را گرد ميكنند؛ درون آب مياندازند و رب هم اضافه ميكنند كه اين نوع كوفتهها بسيار درشت بوده و مخصوص شب عيد است. يعني يك شب قبل از عيدنوروز كه به آن شب علفا ميگويند؛ اين غذا تهيه و مصرف مي شود.
انواع نان نيز در استان چهارمحال وبختياري تهيه مي شود كه برخي از آن ها عبارتنداز: نان تيري، نان ور چاله ، نان بركوه ، نان بلوط و نان گرده
تاريخ فرهنگ و تمدن ايراني، جشنها و روزهاي عيد، ريشه در تاريخ افسانهاي ايران باستان يعني سلسله پيشدادي دارند. جشن ها و آيين هاي استان چهارمحال وبختياري به جشن هاي مذهبي، ملي و محلي تقسيم مي شوند. جشن هاي بزرگ مذهبي در استان چهارمحال و بختياري شامل: جشن ميلاد حضرت محمد (ص)، جشن ميلاد حضرت فاطمه (س) (روز مادر)، جشن ميلاد حضرت على (ع)( روز پدر)، جشن هاي بزرگ نيمه شعبان، روز ميلاد حضرت امام زمان (عج )، مراسم هاي آغاز ماه مبارك رمضان و آداب گرفتن روزه، جشن بزرگ عيد فطر و عيد قربان، جشن بزرگ غدير خم و تعيين حضرت امام علي(ع) به جانشيني حضرت رسول الله(ص)، جشن بزرگ بعثت حضرت محمد (ص) و جشن ميلاد ديگر امامان معصوم (ع) از جمله جشن هاي مذهبي مهم استان به شمار مي آيند.
در ميان جشن هاي ملي؛ جشن هاي عيد نوروز مهم ترين و بزرگ ترين جشن ها به شمار مي آيند. نخستين جشن ايراني به نام نوروز از زمان پادشاهي جمشيد مرسوم شد و در زمان هاي بعد، جشنها و آيينهاي ديگري چون تيرگان، مهرگان، سده و غيره در فرهنگ ايران پديد آمدند. اعياد ملي، مذهبي و محلي در استان چهارمحال و بختياري نزد همه پاس داشته مي شوند.
درميان جشن هاي ملي آيين هاي ويژه عيد نوروز مهم ترين جشن ها به شمار مي آيند. مردم استان چهارمحال و بختياري بر اساس رسوم رايج، اين عيد ملي را با شكوه هر چه تمام تر برگزار مي كنند و براي آن اعتبار و احترام زيادي قائل هستند. مردم استان چهارمحال و بختياري پيش از رسيدن نوروز، با خانه تكاني و سبزه روياندن و تهيه لباس عيد و فراهم كردن شيريني به استقبال آن مي روند. بختياريها براي اعياد ملي و مذهبي به ويژه عيد نوروز و مراسم سيزده به در و بزرگداشت تولد ائمه اطهار و حضرت پيغمبر(ص) اهميت خاصي قائلند. محل چادرهاي خود را تغيير ميدهند و در محلي سبز و خرم كه داراي آب كافي باشد، مستقر ميشوند. شب عيد در چادرهاي خود ميمانند، ولي روز اول عيد با لباسهاي مخصوص خود، كلاههاي لري را كج به سر گذاشته و به ديد و بازديد ميپردازند. بختياريها معتقدند لباس سياه عزا را حتماً بايد تا پيش از نوروز از تن درآورد، زيرا در غير اين صورت باروري و نعمت از طايفه رخت برخواهد بست. روز سيزده فروردين (سيزده به در) از گلهاي صحرايي تاج گلي مي آرايند و بر روي مَشك دوغشان ميگذرند.
مراسم جشن ازدواج: ازدواج و جشن و سرورهاي مربوط به عروسي مهمترين مراسم شاديآور مردم بختياري است. بختياريها معمولاً در بين خود ازدواج ميكنند و كم تر پيش آمده كه مرد بختياري با زن غيربختياري و يا زن بختياري با مردم غيربختياري ازدواج كند. كودكان چنين ازدواجي (برون ايلي از نظر سنن ايل، از قوم بختياري به حساب نميآيند. ازدواج عمدتاً در دخل گروه خويشاوندي صورت ميگيرد و معمولاً دختر عموها با پسرعموها، دخترداييها با پسرداييها و ... با هم ديگر ازدواج ميكنند. بختياري ها معمولاً دختران و پسران خردسال را براي تحكيم مناسبات قومي و طايفهاي براي هم «ناف بر» ميكنند و اينان از همان اوان كودكي نامزد يك ديگر ميشوند و هنگام جواني با هم ازدواج ميكنند. هرگونه تخطي از اين امر از طرف هر خانواده منجر به اختلافات و منازعات طايفهاي ميشود. معمولاً در ازدواجها، وجاهت دخترها كم تر مورد نظر است و بيش تر اصل و نسب، قدرت ايلي و خانوادگي دختر اهميت دارد.
انتخاب عروس به عهده مادر داماد است. براي خواستگاري در مرحله اول پدر و مادر پسر به همراهي ريش سفيدان به خانه پدر دختر رفته و پس از خوردن چاي و شيريني از خانواده دختر خواستگاري ميكنند. اطرافيان پسر با گفتن اين جمله كه «اين پسر را به غلامي خودتان قبول كنيد»، مقصود خود را بيان ميكنند. در صورتي كه پدر دختر راضي نباشد، بهانه ميآورد و در غير اين صورت، پدر داماد ضمن توافقهاي لازم از پدر عروس نيز قول موافق ميگيرد. پس از اين توافق، مادر و خواهران داماد وقتي را براي به خانه عروس تعيين ميكنند و پس از اطلاع دادن به خانواده عروس، همراه با هدايايي چون شلوار، پيراهن، كفش، مينا، حنا و مقداري قند و خانه دختر مي روند. اين مراسم را «بلكه بندون» مي نامند و هداياي آن نيز به «دستگيران» معروف است. مقدار هدايا معمولاً ثابت است و فقط در صورتي كه وضع پدر داماد خوب باشد، ميزان قند اهدايي بيش تر خواهد بود.
در مراسم «بلكه بندون» وعده قرار مراسم «شيريني اشكنون» را ميگذارند. مراسم شيريني اشكنون نيز در خانه عروس صورت ميگيرد. يك روز قبل از اين مراسم خانواده پسر مقداري قند و چاي، بار و بنشن و تعدادي گوسفند به خانه دختر ميفرستد، اين اجناس را «خرج» ميگويند؛ و روز بعد تمامي خانواده داماد همراه ريش سفيدان و «توشمالها» (نوازندگان محلي) به خانه عروس ميروند. همه اعضاي خانواده عروس نيز در اين مراسم حضور دارند. در اين مجلس، مهمانان برحسب اصل و نسب، منزلت و ريش سفيدي از شاهنشين چادر به ترتيب كنار هم مينشيند. در اين روز ميزان شيربها يا «باشلق» (مبلغي كه داماد بايد به پدر عروس بدهد) تعيين ميشود. پس از تعيين شيربها يا باشلق، توشمالها مينوازند و مهمانان به شادماني ميپردازند.
پس از توافق، داماد موظف است كه دست پدر عروس را ببوسد، اين مراسم به «دست بوسون» معروف است. پس از صرف غذا مدت پرداخت شيربها يا باشلق تعيين ميشود، خانوادههايي كه تمكن مالي دارند، همان روز شيربها را ميپردازند و فقيرترها مدتي براي پرداخت آن مهلت ميگيرند. در اين قسمت مراسم، كلهقندي را ميشكنند و به هر كس از كوچك و بزرگ تكهاي ميدهند تا دهانشان را شيرين كنند. به اين بخش از مراسم «قند اشكنون» ميگويند. در قند اشكنون تاريخ عروسي را تعيين ميكنند و تا وقت عروسي، داماد مجاز است كه به خانه پدر زنش سر بزند و هر بار كه به خانه عروس برود، هديهاي نيز با خود ميبرد. اين هديه را «سركري» مينامند.
پس از مراسم قند اشكنون و با تعيين تاريخ عروسي آشنايان خانواده داماد هر يك هدايايي براي او مي فرستند كه اين هديهها «اوزي» خوانده ميشوند و در واقع كمكي است كه آشنايان داماد براي تأمين مخارج عروسي به او هديه مي كنند.
هنگامي كه داماد آمادگي برگزاري عروسي را داشته باشد قاصدي به خانه پدرزن آيندهاش ميفرستد تا روز عروسي را تعيين كنند و در ضمن براي دختر «گردآوري» بكنند. (يعني جهيزيه او را حاضر كنند) جهيزيه عبارت است از لحاف و تشك، خورجين و خورج (لباس دختر).
يك روز پيش از عروسي، مقداري بار و بنشن به نام «باروزي» از طرف داماد به خانه عروس ارسال ميشود. صبح روز عروسي خانوادههاي وابسته به داماد همراه با توشمالها شاديكنان به طرف خانه عروس راه ميافتند. زنان و دختران قبل از وارد شدن به خانه عروس در ميانه راه آوازهايي ميخوانند كه در اصطلاح به آن «دوالالي» ميگويند. نزديك خانه عروس كه رسيدند، خانواده عروس به پيشواز ميآيند و مهمانان را به داخل ميبرند.
در ايل براي شركت در مراسم عقد و عروسي دعوت به مفهوم شهري آن، چندان رايج نيست، همه شركت ميكنند و خود را در شادي و سرور سهيم ميدانند. در اين هنگام توشمالها شروع به نواختن آهنگهاي محلي ميكنند و مجلس شور و حال ديگر به خود ميگيرد. جوانان تركه بازي ميكنند و به سواركاري ميپردازند و تا وقت ناهار، انواع رقصها و بازي هايي را كه بين بختياريها متداول است، انجام ميدهند.
يكي دو ساعت بعد از ناهار، عروس را به طرف خانه داماد حركت ميدهند. قبل از حركت عروس مقداري قند در دستمالي ميپيچند و آن را به كمر دختر ميبندند و عروس را روي زين اسب مينشانند و جلو او بر روي اسبي، پسر بچه 8 يا 9 سالهاي را ميشنانند. در بين راه به طرف خانه داماد بازي مخصوص عروسي به نام «سرانداز» شروع ميشود. به اين صورت كه يكي از سواران همراه عروس و در بعضي طايفهها خود داماد، دستمالي را كه روي سر عروس است ميربايد و ديگر سواران به دنبال او اسب ميتازند تا دستمال را از رباينده باز پس بگيرند. بايد دانست كه نگاهداشتن دستمال تا آخر بازي براي رباينده افتخار محسوب ميشود. همين كه عروس نزديك خانه داماد رسيد از رفتن خودداري ميكند و خلعت مي خواهد، در اين حال خانواده داماد گوسفندي، برهاي يا ميشي پيشكش ميكنند تا عروس راضي شده، از مركب پياده شود. در آستانه درب خانه يا چادر، گوسفندي را زيرپاي عروس قرباني ميكنند.
حجله يا چادر عروسي عموماً سفيد است تا هم نشانه مشخص چادر عروس و داماد باشد و هم نشانه سفيدي بخت و اقبال. موقع ورود عروس به چادر در كنار آن آتش برپا ميكنند و عروس قبل از ورود به حجله بايد دور آتش بگردد. داماد نيز در گوشه ديگري آتش روشن كرده و هفت تخممرغي را كه قبلاً تهيه كرده و در دستمالي نگه داشته به سر عروس و ديگر همراهان ميريزد و به اين ترتيب عروس به حجله مي رود. در حجله، پدر داماد (ساقدوش)، عروس و داماد را دست به دست مي دهد.
يكي از كارهاي عروسي در بختياري فراهم آوردن «سوخت» براي تهيه غذاي عروسي است. چند روز مانده به عروسي عدهاي از جوانان با چارپاياني براي تهيه هيزم به كوه و صحرا مي روند. معمولاً همه جوانان داوطلب چنين كاري هستند، زيرا ميدانند كه براي عروسي خودشان متقابلاً جوانان ديگر اين زحمت را متحمل ميشوند. معمولاً به جز آوردن هيزم، دوغ، كره، ماست و كشك هم از گلهداران دريافت و براي داماد ميآورند.
البته امروزه مراسم عروسي در ميان بختياريها و اهالي چهارمحال با توجه به مشكلات اقتصادي و تحولات اجتماعي، آن چنان كه در گذشته رايج بود، برگزار نميشود اما به هر حال هنوز هم الگوي كلي مراسم، انجام همان رسوم گذاشته است.
آيين طلب باران (كل اليكوسه): مراسم هاي طلب باران از جمله آيين هاي ويژه ايرانيان است كه در برخي از مناطق رواج دارد. در مواقع خشك سالي كه بارندگي دير ميشود يك نفر آدم بيريش و سبيل را انتخاب مي كنند و برايش ريش و سبيل مي گذارند. يك كيسه چرمي بزرگ را نيز روي سرش قرار ميدهند؛ لباسهاي گشادي به تنش ميكنند و كيسهاي را هم روي دوشش مي گذارند. سپس عده زيادي دور او را گرفته و با هم دسته جمعي به در خانهها ميروند و شروع ميكنند به خواندن اين شعرها:
هار هار هارونك خدا بزن بارونك
سي او عيال دارون خدا بزن بارونك
گندما كه زير خاكن ز تشنئي هلاكن
هار هار هارونك خدا بزون بارونك
آن گاه شخصي كه به در خانه يا چادرش رفتهاند، مقداري آرد يا گندم به آن ها ميدهد، اما در ابتداي امر كمي آب روي سر آن ها ميريزد. به همين ترتيب اين كار تا شب ادامه پيدا ميكند. بعد با آردهايي كه به دست آوردهاند؛ نان ميپزند و در ميان آن ها چوب كوچكي نيز پنهان ميكنند، آن گاه نانها را تقسيم ميكنند كه در حضور جمع خورده شود. كسي كه چوب از نانش در بيايد او را ميگيرند و آن قدر ميزنند تا يك نفر بيايد و ضمانت كند و بگويد كه مثلاً تا فلان روز باران ميبارد. اگر تا روز تعيين شده باران نبارد ضامن او را كتك ميزنند تا يك نفر ديگر بيايد و ضامن او شود. اين كار تا آمدن باران ادامه دارد.
مراسم چل كچلون: اين مراسم به هنگامي برگزار ميشود كه باران زياد ببارد و باعث ناراحتي مردم شود. جوانان محله جمع ميشوند و نخ بلندي ميآورند و نام چهل نفر از افراد محل كه كچل باشند، ميخوانند و براي هر كچل يك گره به آن نخ ميزنند تا چهل گره تكميل شود. سپس آن چهل گره را در باران به شاخه درختي آويزان ميكنند و معتقدند كه باران قطع خواهد شد.